به قلم حاج محمود علی معتمدی حور
دراوائل سال ۱۳۳۶ هجری شمسی بود در دهستان حور از محال ویلکیج جنوبی تعدادچند نفر ریش سفید بودند ، یکی از آنان بنام کربلایی میرزا رحیم عباسی حور فرزند مرحوم عباسقلی از طایفه قره داغلو ، که ازافراد خیّر و در امورات خیریه همیشه کوشا بود، ازقبیل آوردن چشمه سارها از دامنه های کوهپایه به داخل آبادی بوسیله لوله های سفالی که درآن زمان در داشکسن اردبیل ساخته میشد خریداری میکرده و آب آشامیدنی را به داخل روستا می آورد تا مردم به راحتی از آب استفاده کنند و در ساختن حمام قدیمی حور نیز نقش بسزایی داشته است ، این مرد نیکو کار در بین مردم احترام خاصی داشت از جمله عضو یکی از هیئت امنای مسجد جامع دهستان حور بود ، این شخص بزرگوار در مسجد جامع حور بعد از نماز ظهر نشسته بوده با تنی چند از افراد روستا که درهمان حین دونفر مهمان از دیگر نقاط ویلکیج جهت خواندن نماز وارد مسجد جامع میشوند و بعد از خواندن نماز و اتمام آن ، کربلایی میرزا رحیم عباسی یکی از خادمین مسجد را صدا میزند تا به مهمانها چایی بیاورد اما شخص خادم بی اعتنایی میکند و کربلایی میرزا رحیم فکر میکند که ایشون نشنیده است که مجددا خادم مورد نظر راصدا میزند و میگوید که برای این دومهمان چایی بیاورد ، خادم مورد نظر عوض اینکه چایی بیاورد به کربلایی میرزا رحیم عباسی با بی ادبی توهین میکند ، کربلایی میرزا رحیم عباسی از فرط ناراحتی از مسجد خارج شده به مغازه خود در بازار حور مراجعه و مشغول گریه میشود، در این هنگام هم قطاران او یعنی ریش سفیدان جمع میشوند و علت گریه را جویا میشوند و پی به ماجرا میبرند ، رفقای ایشان اظهار میکنند ،کربلایی ناراحت نشوید اگر اجازه دهید مسجدی دیگر در محله خودمان احداث نماییم ، بعدا به فکر ساختن مسجد دیگری میشوند ، در جستجوی زمین میشوند ولی زمین پیدا نمیشود ، در همین اثنا فردی بنام مرحوم عزیز دادفرما که در بغل مغازه کربلایی میرزا رحیم عباسی مغازه داشته وارد جلسه اینها میشود و میگوید کربلایی میرزارحیم در کنار نهر عمومی مردم ، بنده یکباب انباری دارم که بزرگ است و من آن انبار را به حرمت و احترام شماها و بخاطراینکه مسجد که خانه خدامیباشد میبخشم و هیچ پولی هم نمی خواهم ، در همان موقع ریش سفیدان محل بنامان مرحومین مشهدی میرکریم سیدسرباز و مشهدی میرزاخان فرضی ، یدالله امامی، حاج رشید عبدالله پور ، سید گل آقا اعجازی و پدر سید گل آقا اعجازی یعنی مرحوم کربلایی میرحسین اعجازی جمع میشوند و در بغل انبار اهدایی مرحوم عزیز دادفرما ، یکباب انبار کاهدانی مال وراث مرحوم طهماس جاهدی و یکباب دهلیز متصل به آن را که متعلق به مرحوم عزت بوده را نیز با پول خریداری کرده و به همدیگر اضافه مینمایند ، لازم به ذکر است این انبارها و دهلیز هرسه باب به قدری گود بوده که حدود یکماه طول کشید که از جاهای مختلف حور به آنجا خاک حمل نموده و با خاک پر نمودند تا با زمین اطراف همسطح نمایند تا برای احداث مسجد آماده گردید ،
بعدا در منزل مرحوم میر کریم سید سرباز جلسه گذاشتند جهت جمع آوری پول از مردم محله و ازمنطقه اطراف حور ، جمع کننده پول از منطقه اطراف حور را به عهده مرحوم سید میرگل آقا اعجازی حور محول گردید و اهل محل نیز بصورت خودیاری نذورات وپولهای اهدایی را تحویل سید میرگل آقا اعجازی میدادند و مرحوم میرکریم سید سرباز نیز صاحبان نذورات وکمک کننده ها را دعا میکردند و اطرافیان آمین سرمیدادند ، و داخل مسجد بوسیله چند نفر بنامان مرحومین حاج یوسف وحاج اشرف و حاج رحیم فرزندان کربلایی محسن رستم نژاد معروف به محسن داشقاچی از اردبیل و مرحوم خلیل ساکن روستای آرخازلو از منطقه شیخلو ومرحوم نظام زربار اردبیلی اهل زره ناس اردبیل با چهار دستگاه قاری که در همان موقع داشقا میگفتند از خرمن های پایین حور خاکبرداری و داخل مسجد رابا همان خاک پرکردند و اهل محل هم برای بارگیری وتخلیه بار کمک میکردند ، همینکه زمین مسجد مسطح شد مرحومین عالی معمر حور ، کربلایی میرزارحیم عباسی حور و کربلایی میرحسین اعجازی حور ، هرکدام یکدستگاه ارابه گاوی داشتند ، مرحوم سعدالله معمر فرزند مرحوم عالی معمر ، و مرحوم محمد علی عباسی فرزند مرحوم کربلایی میرزارحیم عباسی حور ، مرحوم میرفتاح اعجازی فرزند مرحوم حاج میرحسین اعجازی باتنی چند از جوانان آنموقع جمع شده از اطراف آبادی ( اوچوخ قاباغی)و ( جلایر) و ( دِم داغی) سنگهای بزرگ راجمع آوری و به مسجد آوردند و ریش سفیدان یکنفر بنام مرحوم توپئش را از روستای بیله درق آوردند بنایی وسنگ چینی زیر بنای مسجد که در این کار نیز چند نفر از ریش سفیدان قوی هیکل از قبیل مرحوم مشهدی میرزاخان فرضی و مرحوم مشهدی رشید عبدالله پور ، مرحوم سعدالله معمر و مرحوم یدالله امامی به استاد توپئش کمک میکردند ، خلاصه زیر بنای مسجد با سنگ وگِل به
اتمام رسید ، بعداً شخصی را بنام حاجی سلطان قاسمی اهل روستای بریس که معمار آن دوره بود ، جهت ساختمان مسجد به حور آوردند و روزی مبلغ بیست وپنج ریال مزد قید کردند بعلاوه خوراک نامبرده ، او نیز با چند نفر از جوانان آن دوره مشغول دیوار چینی شد وکار را به اتمام رساند ، آن مرد کمی از نظر ایمان ضعیف بود ، چونکه در آن زمان از مزد آن مبلغ بیست وپنج ریال کم آمد یعنی موجودی و دارایی مسجد که از ملت جمع شده بود تمام شد و بیست وپنج ریال کم آمد ، اما آن مرد قبول نکرد که بیست وپنج ریال را بخاطر مسجد ببخشد و دست بردار نشد تا اینکه مرحوم سید گل آقا اعجازی مجبور شد اسبی را که از آن برای سواری استفاده میکرد به آن مرد بدهد و او نیز با کمال تعجب اسب را با خود بردند ، و این سید بزرگوار با آن وضعیت جسمانی خویش پیاده ماندند که در آن زمان گارد جنگل می نامیدند
ریش سفیدان به پاسگاه جنگلبانی رفتند و اجازه گرفتند که چند نفر جهت درست کردن نال و الوار به جنگل بروند کار کنند بعدا به مسجد حمل شود ، هنگام حمل به روستای حور مامورین چشم پوشی کنند که مورد قبول جنگلبانان قرار گرفت ، بعدا مرحومین پدرم محبت معتمدی حور ، معرفت امامی حور ، اسد شمیعی حور ، ابراهیم پیری حور ، محمد اشرع حور و حاجی ستار حقیقت حور رفتند در جنگل این کارها را انجام دادند و چهارپا داران محله نیز تمامی الوارها و نالها و وله ها را مجانی ازجنگل به مقصد مسجد حمل نمودند و در داخل مسجد یک کارگاهی از چوب درست کردند والوارها را وارد کارگاه کرده و آنها را دونفره با اره سرکش بر روی کارگاه سوار میکردند و از هر الوار تعداد سه قطعه تخته درست میکردند جهت پوشاندن روی نالها ، برای اینکه مسجد را تیر ریزی کنند چند اصله درخت تنومند بید جهت تیر ریزی احتیاج و پیدا کردنش مشکل بود ، دو اصله درخت بید را مرحوم مشهدی خدارحیم معمر ویک اصله درخت را مرحوم عالی معمر ، و یک اصله درخت دیگر را مرحوم میر آلهقلی اعجازی و یکی دیگر را مرحوم مشهدی حبیب الله ترابی و یکی دیگر از روستای رز و دو اصله درخت تبریزی را که اهدا کننده آن در خاطرم نیست ، خلاصه این همه تیرها را با گاو به حیاط مسجد حمل میکردند مرحوم استاد جمشید عطایی با کمک چند نفر اطراف درختان را با تبر می ریخت و آنها را بصورت تیر در می آورد و چند عدد نیز ستون درست کردند وکلاهک بر روی ستون گذاشتند و درست کردند در نهایت روزی فرارسید با همت مردم محل مسجد را تیر ریزی کردند و نالها را روی تیرها ردیف کردند وتخته هارا به نالها میخکوبی نمودند ، داخل مسجد کاه وگل نشده و دیوارها نیز کاه وگل نشده ، زمین مسجد صاف ومسطح آنچنانی نیست ماه محرم فرا رسید
نه اینکه مردم محل با مردم مسجد جامع رقابت میکردند از خانه ها گلیم رنگی وجاجیم رنگی جمع کرده دیوارها را با جاجیم وگلیم آذین بندی کردند و کف مسجد را نیز باگلیم وپلاس مفروش کردند و میخواهند در مسجد عزاداری شود ، در داخل مسجد مرحوم سید گل آقا اعجازی یکدسته سینه زنی مرکب از بیست وپنج نفر بزرگ وکوچک تشکیل دادند و مرحوم یدالله امامی با اسب رفت از اردبیل یکنفر نوحه خوان که درجه داربود آورد به مبلغ سی تومان و یکنفر عالم بنام مرحوم میر اسماعیل مجتهدی ساکن پیرعبدالملک اردبیل را آوردند ،خلاصه ماه محرم به همین منوال گذشت ، کار ساختمانی مسجد تمام نمی شود ، مرحوم سیدگل آقا گاه خودش میرود وگاهی برادرش میر فتاح را میفرستد به ییلاق ها ازمردم جهت ساخت مسجد از نظر پولی کمک میگیرد ، طوری شد که سقف مسجد با کاه وگل پوشانده و دیوارهای داخل مسجد نیز کاه وگل گردید ، داخل مسجد نیز با گل تخته ماله کشیده شد وصاف گردید ، مرحوم سیدگل آقا با اسب رفت منطقه تالش الوار وتخته از درخت گردو و غیره تهیه نموده و به خانه آن سید بزرگوار حمل گردید و سید بزرگوار از روستای سقزچی فردی بنام مرحوم غلام اصغر شاه حسینی را به خانه خودش دعوت کرد که آن فرد در خانه سیدگل آقا حدود یکی دوماهی بیتوته نموده درب وپنجره ها و منبر و جای طشت را درست کردند تا مسجد حالت سجده گاه را پیدا کرد ، دوسه سالی در این مسجد فقط دسته سینه زنی عزاداری میشد ، مکان برای جمع شدن دسته سینه زنی جهت شابت دادن و تمرین قبل ازسینه فراهم نبود تا اینکه مرحوم حاجی میرحسین اعجازی که یکباب دکان در مجاورت مسجد داشتند آن را به عباسیه وقف نمودند و فرمودند دسته سینه زنان در همین مکان جمع شوند و بنام عباسیه اجتماع کنند و شابت بگویند و پس از تکمیل شدن دسته و خواندن شابت به آرامی و با فریاد حسین " مظلوم" و مظلوم " حسین" وارد مسجد شوند و سینه بزنند
بعد از آن دسته زنجیر زنی نیز تشکیل یافت و مردم جمع شدند و به زنجیر زنی مشغول شدند ، مسجد هم با کاه وگل تعمیر اساسی گردیده بود ، مرحوم باباخان فتوحی که پیرمرد مومن ومتعصب بودبه دیوارهای مسجد نگاه میکند و ناراحت میشود و از مال دنیا نیز هیچی ندارد ،فقط یک قطعه باغ داشت بنام بابا خان باغی ، آن باغ را به مرحوم حاج یدالله دوامی فروخت و بها باغچه را کلا به مسجد اهدا نمود و در خواست کرد که با این پول فقط مسجد را سفید کاری کنید و بعد از فوت بنده مرا نیز در ورودی مسجد دفن کنید ، البته خواسته مرحوم باباخان فتوحی بجا آورده شد ، اما جهت دفن شدن در درب ورودی مسجد از مجتهدین وقت استفسار شد و آنها اجازه ندادند ، لازم به ذکر است مسجد از آن موقع تا بحال سه الی چهار بار تغییر یافته و به صورت امروزی در آمده است ، حالا معلوم میشود که چرا مجتهدین آن زمان اجازه دفن آن مرد مومن و خداجو را در ورودی مسجد نداده بودند ، البته در هنگام ساخت همین مسجد تنی چند از طایفه قره داغلو، وتنی چند از طایفه عربلو و یک نفری از طایفه اعجازی مخالف ساخت همین مسجد بودند ، ومخالفان بعد از پنج ، شش ، سال یواش یواش به این مسجد آمدند که قبلا به مسجد جامع می رفتند که اسم بردن از آنها به صلاح نمیباشد ،
سرگذشت تشکیل شدن این مسجد زیاد است ، مدت زیادی مرحوم سیدگل آقا اعجازی به امورات مسجد میرسید و بعد از اینکه از حور کوچ نمودند برادر او مرحوم سید میرفتاح اعجازی با سایرین به نحو احسن به امورات مسجد میرسیدند که در سال ۱۳۷۲ لیله عید فطر ماه رمضان برای مسجد از مردم نذری جمع میکرد و در حق نذر دهندگان دعا مینمود که در همان حین در داخل همین مسجد جان به جان آفرین تسلیم کرد ، خدا غریق رحمت کند انشاالله و از آن سید بزرگوار فرزندی بنام میرجواد اعجازی به یادگار ماند گرچه جوان بود و سن کوچکی داشت ولی درمیان مردم از احترام خاصی برخوردار بود و چون لهن ولحجه خوبی داشت به شغل مداحی مبادرت میورزید ، تقریبا آداب و رسوم عموی بزرگوارش سیدگل آقا و پدربزرگوارش آقا میرفتاح را ادامه میداد او نیز بعلت عارضه سکته مغزی تسلیم حق گردید و کلیه اعضای بدن مطهرش را به مریضان نیازمند عضو ، اهدا نمودند خداوند او را نیز غریق رحمت کند انشاالله
اینجانب حاج محمود علی معتمدی حور همه این نوشته ها را عملا با چشم خود دیده و بیان کردم و از معده خودم نمی بافم ، چنین فکر کنید در همه این جریانات بودم و در ذهن خود یادداشت میکردم تا اینکه خداوند توفیق داد احداث چگونگی مسجد تازه معروف به مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام را بطور اختصار نوشته وعکس بعضی از آن آقایان را نیز جهت ملاحظه آن عزیزانی که آنها را ندیده اند نشان دهم ،چون عکس ریش سفیدانیکه زحمت زیاد متحمل شده اند پیدا نکردم که درج همین خاطرات باشد عذر می طلبم
یکی از خدمتگزار مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام دهستان حور حاج محمود علی معتمدی حور ۱۴۰۳/۵/۹
آخار باخار چوبر-حور از خیل اوچان گرفته تا آت اوچان مملوآ از آثار سنگرهای بجامانده از انقلاب بر علیه حاکمان مستبد وزورگوی دوران مختلف تاریخ می باشد .به همین جهت این محدوده مسمی به اسم کوههای سنگر می باشد .
در زمان نادرشاه ماموران وی راهی ولایات می شدند وبه سرباز گیری و گرد اوری مالیات می پرداختند. به علت فشـارهای مالیـاتی،مردم مناطق کوهستانی آستارا- کرگانرود از پرداخت مالیـات خـودداری کردنـد . در این وقت کوه نشینان تالش در راس آنان یکی از امرای محلی از کوه نشینان اهل تسنن به نام جه لل خان - جلال خان -از پرداخت مالیات خودداری و محصـلان مالیـاتی حکومــت را از منــاطق خــود بیــرون راندنــد.
درسالهای۱۷۴۷-۱۷۴۴ قيامهای پرعده ای در گيلان رخ داد.ابتدا در تابستان ۱۷۴۴ بود که تالشی هابنای شورش را نهادند به گفته ی ناظر مردم تالش دوباره بلوا راه انداختند.اين جنبش که درزير شعار سرنگون کردن نادر ودر ابتدا تصرف آستارا ظاهر گرديد تاثيرعميقی در تمامی گيلان نمود .به شهادت معاصران،در سراسر گيلان وحشت وخطر عميقی بوجود آمد.
نادر شاه در سرراه خود به شیروان در توقف کوتاهی در مغان -فرمان داد برای فرو نشاندن شورش تالشان سنی مذهب سپاهی مرکب از يک ونيم هزار جنگجو بسوی تالشان روانه شدند. با وجود اين نتوانست موفقيتی بدست آورد در محلی نز دیک استارا موسوم به سیاه بیل -سیبلی- اردو زدند. در این هنگام تالشان شبان گاه به اردو گاه شبیخون زده و علاوه بر وارد کردن تلفات مالی وجانی گریختند نادرشاه با اعزام دو دسته از نیر وهای زبده وکار امد نیرو از دو سمت ( یکی از سمت لنکران وآستارا ودیگری از سمت اردبیل و ییلاقات حور) به سرکوب آنهـا پرداخـت.او برای جلوگیری از شورش مجـدد تـالشان شخصی به نام قره بیگ* تالش (قره خان فرزند میرعباس بود. میرعباس از خلخال به تالش مهاجرت کرده بود و با ازدواج خواهرش با ابراهیم خان جایگاهش در تالش محکم شده بود. او از جمله کسانی بود که در مجلس مؤسسان نادرشاه در مغان شرکت کرد، و با لقب قره بیگ در اردوی نادر به درجه افسری رسید). را، کـه از سـرداران شجاع او محسوب میشد، به عنوان تأمین کننـده امنیت منطقه تعیین کرد. پس از اين ماجرا سپاهی مرکب از ۳۰۰۰نفر افغان برای مقابله با قيام کنندگان اعزام گرديد.
ادامه مطلب
قبل از عهدنامه ننگین ترکمنچای هوربه عنوان یکی از روستاهای دارالمرز محال ویلکیج من اعمال الکای آستارا بوده است.در دوران نادر شاه در ایالت آذربایجان بیست خان نشینی ؛پنج سلطان نشینی وپنج ملیک نشینی ایجاد شدند جالب توجه اینکه به سالهای پس از قتل نادرشاه وآمدن عباس میرزا نایب السلطنه به تبریز به عنوان حکمران آذربایجان؛ دوران خان نشینی نامیده می شود. خوانین این خطه در حوزه ولایت خود با استقلال ویا نیمه مستقل به حکومت می پرداختند(سرداری نیا1386/ص4-193) یکی از این خان نشینی های مستقل؛خان نشین تالش به مرکزیت آستارا بوده است . از نظر تقسیمات ؛خان نشینی ها به محا لها تقسیم می شدند وآنها هم توسط نایب ها اداره می شدند. (سرداری نیا1386/ص198) تالش معمولا به دو قسمت تقسیم شده 1-تالش تالش دولاب به مرکزیت (کسگر- فومن- پونل)
2--آستارا –لنکران به مرکزیت(آستارا- لنکران- نمین) دومی از محالات یازده گانه زیر تشکیل یافته بود:
1-محال آسالم2-کرگانرود3-ویلکیج4-آستارا5- خانبیلی6-چای ایچی لنکران7-زووَند8- الوف9-دشته وند10- اوجارود11-مغان( برادیگاهی /ص23)دارالحکومه محالات یازده گانه فوق تا دوران نادرشاه شهر آستارا بوده ولی در سال 1247 میلادی در عهد حکومت میر جمال الدّین(میر قره خان) ابن سید عباس، که تمام قلاع آستارا ویران شده بود طبق دستور نادر شاه جبراَ دارالحکومه را از آستارا به لنکران انتقال می دهند.(تالشلی/ص 15و16) آستارا ولنکران(تالش) جزء گیلان یا آذربایجان نبوده تا دوره قاجاریه محال آستارا وتالش ایالت خود مختاری منظور می شده است.(نعمت اللهی/ ص 29) تا جایی که در دوران میر مصطفی خان تالشی علاوه براینکه خان نشین آستارا –لنکران بر حکومت مرکزی (تهران) مالیات سالانه پرداخت نمی کرده بلکه از درآمدهای گیلان نیز مبلغی به آن خان نشین پرداخت می شده است .سلطنت کریم خان زند به تعبیر امروزی به صورت فدراتیو بود که به حکام شهرها وایالات ؛اختیار واستقلال داخلی داده بود.(ریاحی/ص264) هر خان نشینی با خان نشینی های دیگر دارای مرز بوده وبه قرا وشهرهای واقع شده در مرز دو خان نشین ؛اصطلاحا دارالمرز می گفته اند .
درتاریخ21فوریه1828(5شعبان1243ق) خان نشین آستارا- لنکران به دوقسمت تجزیه قسمت شمالی که به روسها تعلق گرفت ایالت لنکران نامگذاری وبه پنج منطقه یا شهرستان بانام های :لنکران؛آستارا؛زووَند؛ورگَ دوزوارکیوان تقسیم شد وقسمت جنوبی نیز به سه ناحیه آستارا؛ ویلکیج و اوجارود تقسیم و ویلکیج(نمین) به عنوان دارالحکومه نواحی سه گانه فوق انتخاب گردید.
حد جنوبی وغربی محال ویلکیج از اعمال تالش ؛از یک طرف ازخواجه بلاغی وتقی دیزج به قریه دولت آباد مشهور به آخمز واقع در کنار سیاهرود(قره سوی نوجه ده) در قدیم سنور ضلع غربی متعلقه ملک تالش بوده اند. (( برادیگاهی /ص19) برادیگاهی به مرزهای ویلکیج واردبیل از قره سو تا حور اشاره نکرده است لازم به ذکر است که روستاهای آقبلاق رستم خان ؛ مرنی؛ بریس؛سقزچی و هور از روستا های دارالمرزو فاروق خاک وسرحد محال ویلکیج واردبیل بوده اند.
طبق نوشته جات و اسناد مالکیت بجا مانده از دوران صفویه در خصوص روستاهای هورو سقزچی،آن روستاها دارالمرز و من اعمال الکای آستارا بوده اند ..قباله جات؛ اسناد مالکیت ؛نامه های اداری وحکومتی پیش از به روی کار آمدن سلسله پهلوی نشان می دهد که اسم این دهستان با «ه» هوّز نوشته می شده نه با «ح» جیمی.برای مثال در سند شماره (218-1-22-1330ق) آرشیو وزارت امور خارجه نام روستای حور به شکل هورنوشته شده است.(نیکبخت1386/ ص181) در بعضی از کتابهای تاریخی مخصوصا کتابهای مربوط به دوران شیخ صفی وقبل ازآن نام روستای هور(حور) را به شکل هار ازنواحی دارالمرز اردبیل نوشته اند(ابن بزاز اردبیلی1376/ص996) مرحوم بابا صفری در کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ بدون اینکه از هار یا هور نام ببرد اشاره ای گذرا به چپاول این روستا توسط ایلخانیان داشته است.(صفری1370/ص70) واژه har در یسنا؛هات 31- بند13؛هات44- بند2؛ هات49- بند1وهات58- بند4؛ به معنی پاسدار؛ پاسداری و ونگهبانی است(عبدلی1386/ص268) به علت سوق الجیشی بودن منطقه و وجود قلاعی از قبیل قیزقلعه سی؛ قلعه اولاسی؛ سنگر و... چه بسا این منطقه زمانی پایگاه و پادگان نظامی بوده است. این را نیز فراموش نکنیم که قوم هوریان پیش تردرشرق ودرنواحی کوهستانی جنوب غربی دریای کاسپین(بخشی از تالش واردبیل)می زیستند؛سپس به غرب کوچیدند واز مرزهای 2300پ م چندین حکومت نیرومند در کرانه های فراتوخابور تشکیل دادند که یکی از آنها دولت میتانی بود.(قرشی 1373ص8-67)
کتابشناسی :
1-ابن بزاز درویش توکلی؛1376؛صفوه الصفا؛ تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد؛تهران
2-بورادیگاهی؛ سعیدعلی کتاب خطی موجود در کتابخانه مجلس شورای اسلامی
3-ریاحی؛دکترمحمد امین؛ تاریخ خوی؛ تهران
4-سرداری نیا؛صمد؛1386؛سیری در تاریخ آذربایجان؛تبریز
5-صفری؛ بابا؛1370؛اردبیل درگذرگاه تاریخ؛ جلد1 اردبیل
6- عبدلی؛علی؛1386؛تاریخ تالش؛تهران
7-قرشی؛امان الله؛1373؛ایران نامک؛تهران
8- میرزا احمد؛1383؛ا خبارنامه؛به کوشش حسین احمدی؛ ؛تهران
9- نعمت الهی؛بهروز؛1380؛تاریخ جامع آستاراوحکام نمین؛اردبیل
10- نیکبخت؛رحیم؛1386؛تحولات منطقه اردبیل؛ ؛ تهران
دوندی هاوا "اینانلی "دا.
یاغدی یاغیش "اوچی لار" ا
آشدی داشدی " صبر چایی"
سل آغلادی من آغلادیم
یل اسدی " ساققال آشدی" دا،
"هِل"ین باشین داراخلادی
باشیمدا گوردی آغ توکی ،
هِل آغلادی من آغلادیم
قوروتدولار بولاغلار ی ،
سوساتدیلار دوداغلاری.
یورد وموزون بوحالینا
ایل آغلادی من آغلادیم
خزان یلی حزین حزین،
اَسیب مشه اولوب تالان
خزان لا من قوجاقلاشیب ،
یل آغلادی من آغلادیم
================
اینانلو: کوه ییلاقی است در جنوب شرقی حور
اوچی لار: منطقه ییلاقی است در نزدیکی اینانلو
صَبَر چایی: رودخانه ای است در قسمت شمالی حور
ساققال آشدی: گیروه حور- چوبر .
هل: نوعی گیاه بادوام است که در قدیم بر روی "وله" ها برای ساختن سقف خانه ها استفاده می کردند
قره سو
(آیا شما باور میکنید آب سیاه باشد؟)
قره واژه ای است متعلق به زبان مادر(هندو اروپایی) به معنی بزرگ، وسیع. در اوستا kara بمعنی بزرگ آمده است. مانند: "کره رود" در اراک، که به معنی رودخانه بزرگ است، و یا دره "چول كارا" در شهرستان دورود استان لرستان که به معنی چاله بزرگ است. . این کلمه در انگلیسی , grand, great grievous, در فرانسوی grand
درآلمانی Groß و در کردی "گوره" به معنی بزرگ کاربرد دارد و نیز در ترکی آذری "قره" یا "قارا" ودرزبان استانبولی "کارا" به معنی بزرگ می باشد. در تاریخ، شما به شخصیت، "اردشیر خوره " بر میخورید که به معنای اردشیر بزرگ بوده است. همچنین، کلمه "خر"، که به معنای "بزرگ " است، برگرفته از همین واژه میباشد (مانند «خرچنگ»: "دارنده چنگ بزرگ"، «خرگوش»: "دارنده گوش بزرگ"، «خرمهره»: "مهره بزرگ"). بسیاری از روستاها، شهرها رودها، کوههای آذربایجان که در نامشان کلمه "قره" وجود دارد، بر خلاف تصور همگانی، به معنای "سیاه" ترکی نیست، بلکه به معنای بزرگ است.
بنابراین:
قره کلیسا: کلیسای بزرگ، کلیسای اعظم (توجه داشته باشید که قره کلیسا، سفید رنگ است)
قره چمن: چمنزار بزرگ
قره خان: خان بزرگ
قره باغ: باغ بزرگ
قره آغاج: درخت بزرگ
قره سو : رودخانه بزرگ
قره یا قارا + سو:
در مورد « سو» اتفاق نظر وجود دارد و معادل فارسي «آب» است اما قسمت اول يعني « قره، قارا » مورد بحث و اظهار نظرهاي متفاوت قرار گرفته و به مصداق « هر كسي از ظن خود شد يار من» نظرها داده شده است. در مورد كلمه ي قره يا قارا اولين و آسان ترين برداشت كه به ذهن متبادر مي شود، رنگ سياه است ولی بدنبال آن این سوال مطرح می شود که چرا به آب بی رنگ باید صفت سیاه داد؟ آب که ا سياه نيست چرا نام این رود خانه را قره سو گذاشته اند؟ اين واژه ( قره يا قارا) با تركيبات خود چندين معنا و مفهوم ديگري را همراه دارد. به عنوان مثال:
_ در « قره پول »،قره مفهوم كم بهايي و يا فاقد ارزش بودن را مي رساند و الا هرگز پول يا سكه اي به رنگ سياه ضرب نشده است. با اين كه در ظاهر « قره»ي كم بهايي با « قره» ي رنگ سياه در جناس تام است ولي وقتي با قسمت بعدي تركيب مي شود، معناي ديگري دارد.
_قره يا قاراباغ: همه مي دانند كه باغ سياهي وجود نداشته و ندارد و در اينحا هم قسمت اول تركيب به معني فزوني به كار رفته است. در واقع قره باغ مفهوم جايي را مي رساند كه باغ در آنجا فراوان است.
_قره قوم: دشت نام آشناي تركمنستان كه اگر آن را شنزار سياه معني كنيم، مرتكب اشتباه شده ايم بلكه « قره» در اين تركيب نيز به معني وسعت به كار رفته است. يك منطقه وسيع پر از شن و از آن سبب به اين نام شهره گشته است.
_قره قشلاق: قشلاق محل زمستاني نگهداري دام است ولي چگونه قشلاقي سياه باشد، مشخص نيست. قره قشلاق محلي را گويند كه زيادي قشلاق و يا بزرگي قشلاقي را نسبت به ساير قشلاق ها برساند.
_قره داغ ( ارسباران) نامي است براي منطقه اي در شمال شرق استان آذربايجان شرقي شامل شهرستان هاي اهر، كليبر،ورزقان، هريس و خداآفرين به مركزيت اهر كه قديماً شامل 18 محال و بعضاً 13 محال مي شد.
_از اصطلاحات ناله و نفرين كه گويند « قره گونلي»، « قره يوللي» و « بير قره داش اولوم دوشوم باشيوا»،هدف از قره داش رنگ ظاهري آن نيست چون در واقع با سنگ سفيد فرق نمي كرد و در آن صورت «قره» مي بايست از جمله حذف مي شد. قره در اينجا هم جرم و سنگيني آن را بيانگر است.
_قره چور: چور به معني سم است. همانطور كه در تركيب مصطلح « زهر مار و چور» نيز به كار مي رود. هر دو مترادف هستند. منظور از « قره چور» سم سياه رنگ نيست. قره در اين تركيب به مفهوم زهرآگين و زياد مسموم كنندگي به كار رفته است. البته اين تركيب نام طايفه اي است كه از تركيه به ايران آمده اند. قره چورلوها خنجر نيم دايره اي كوچك با شال به كمر مي بستند كه اين خنجر به خاطر برش نيم دايره اي و زيادش طوري كه كمان آن بيشتر فرو مي رفت و عصب ها را پاره مي كرد و زخمش ديرتر التيام مي يافت، مجروحين اين خنجرها فكر مي كردند كه خنجر اين طايفه آلوده و آغشته به سم هاي كشنده است و به همين خاطر آن ها را « قره يا قارا يا قرا» چورلو ناميده اند. در صورتي كه اصلاً سمي در ميان نبوده است. امروزه اكثر قره چورلوها در اهر زندگي مي كنند.
_در تركيب « قره بخت»، منظور از « قره»، « بد» است. مثل بدبخت در قبال خوب بخت و الا بخت فاقد رنگ است چه سياه چه سبز.
پس با توجه به همه ي نمونه هاي اشاره شده، بهتر است در معني و تفسير قره سوتعمق بيش تري داشته باشيم « قره » در كلمه ي قره سوبه معني وسعت و درازای رود است چرا که قره سو یکى از مهمترین رودخانههاى استان اردبیل است که به رود مرزى ارس مىریزد. (ادامه دارد)
بقلم جناب نادر فرضی حور
تکریم و تجلیل از چهره های علم و ادب و تلاش در راه شناخت فرزانگان و فرهیختگانی که در سلوک معرفت و عشق ،ره آوردهایی بزرگ و سترگ به جامعه ی انسانی هدیه داده اند ، کاری شایسته و بایسته است . ملتی که قدردان بزرگان خود نباشد بزرگ نمی شود وجامعه ای که حریم ارزشهای دیروزین خویش را پاس ندارد فردایی شکوهمند و روشن نخواهد داشت ، شناخت روح اندیشه و احساس پیشینیان ، آگاهی از سیر تکاملی و تجلیات آنها در طول قرون ، پی بردن به آداب و رسوم و اعتقادات گذشته به ما امکان می دهد تاآگاهانه فرهنگ و تمدن آینده ی خود را بر اندیشه ها ، احساسات و سنت های صحیح گذشته بنا نهیم و مراتب ترقی و تعالی را زیر پای آوریم .این برای ما میسر نیست مگر اینکه آثار گذشتکان را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم .زیرا این آثار در جهان مقامی بس شامخ دارند و مایه ی فخر و مباهات و سرافرازی ما هستند . این آثار آیینه ی اندیشه ها و باورهای عمیق آفرینندگان آن و گواه تجربه ها و ژرف اندیشی های ملت هاست . بزرگان ، معماران شخصیت ،هویت و فرهنگ جامعه ی انسانی هستند و تجربه های عظیم علمی ، هنری و ادبی آنان برای کاروان انسانیت همانند چراغ راه است .
تاکنون رجال و مشاهير بزرگ و نام آوري در زمينه فرهنگ و... از اين سرزمين کهن ( حـــور ) برخاسته و هر يک توانسته اند با خلق آثار و اقدامات ارزشمند، تاثيري بسزا در پيشبرد فرهنگ منطقه داشته باشند. شخصيتی های چون ملا محمد ( ممی) ، ملا مهدی ،ملا وهاب ،... بی تردید از شهرت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی برخوردار بوده و به نوبه خود در خدمت به مردم و عمران و آبادانی منطقه و نیز ترویج دین و فرهنگ، منشا خیر و برکت به شمار می رفته اند، متاسفانه یا گمنام زیسته اند یا اینکه گذشت زمان و حوادث روزگار«نه از تاک نشانی بر جای نهاده است و نه ازتاک نشان ، با توجه به محدود بودن اسناد درباره چهرههای مشهور ادبیات ، در روشن ساختن زوایای پنهان زندگی و آثار آنان، عزم جدی هموطنان را می طلبد.
در فرهنگ ما، زندگی با شعر آغاز و با شعر بدرقه میشود. کودک در گاهواره، لالایی میشنود و از همان آغاز به شعر اُنس میگیرد و پس از مرگ نیز، آرایه مزارش، شعری است که برایش میسرایند و چه بسا خود پیش از مرگ برای خویش شعری میسُراید. این آمیختگی ما با شعر و تأثیری که شعر بر فرهنگ و روحیات و رفتار ما میگذارد، ضرورت پرداختن به آن و ضرورت پاسداری از حریم, این عنصر اعجاز آفرین را بیشتر روشن میسازد. پاسداری از شعری که زاییده دردها و نیازها و سرچشمه گرفته از قله احساسی پاک و آسمانی باشد تا بتواند در پای سبزهها جاری شود و شکفتن و زیستن را به ارمغان آورد. سعی کرده ایم با احساس ترین و نامیترین ادیب بزرگ حور بلکه منطقه ویلکیج را به شما معرفی کنیم و ابعاد ﮔﻮﻨﺎﮔﻮن شعری او را تا حدی روشن سازیم تا شما نیز اندکی اطاعات باشکوه وپرهیجان این شاعر نامی کسب کنید
ملا مهدی در سال ( 1160 ) هجری قمری در روستای حور چشم به جهان گشود و ( 1242 ) هجری قمری چشم از جهان بست . متاسفانه از کتاب های و دیوان شعر او که دست نوشت بوده است یا با گذشت زمان و حوادث روزگارهیچی بر جا نماده است .
ازنوشته وی شامل قالب شعری مناظره قصیده است؛ (مناظره، مکالمه و گفتوگویی است دوطرفه که هر طرف با استدلال و ارائه براهین سعی میکند برتری و فضیلت خویش را بر دیگری به اثبات رساند. هدف اصلی از مناظره آن است که دو طرف گفتوگو، به یاری یکدیگر، به کشف حقیقت نایل آیند و مشکلی را بگشایند) که سینه به سینه به ما رسیده است بخش هایی چون خلقت انسان _ گئجه گوندوز ( شب و روز ) و داغ و گیلان ) است
"لمیر" ،"چوبار" سنه باخار
جانیم سنگر گوزوم سنگر
سینوندن گور چایلار آخار
منیم سازیم، سوزوم سنگر
"خیل اوچان"دا،(چیر )داغیندا
سوایشمیشم بولاغیندا
گوزل (کهل قاباغی)ندا
چوخ گزمیشم اوزوم سنگر
چاروادارلار دسته دسته
گورسنورلر"روبون"اوسته
یول گلیرلر آسته آسته
دئین نئجه دوزوم سنگر؟
ویل در زبانهای هندواروپایی در کلماتی مانند لوندویل، ویله دره، آرتاویل، ویلکیج و...... پسوند مکان ساز است؛ چنانکه بسیاری از شهرهای آمریکا (Louisville, Jacksonville,…) از این پسوند استفاده می کنند. Village در زبان انگلیسی هم از همین ریشه است. همچنین ville (شهرک) در زبان فرانسوی باستان و villa (روستا) در زبان لاتین نیز به همین ریشه باز می گردد. در همان زبانها "ویل" به مفهوم شهر، ناحیه یامنطقه می باشد. با اینکه اندیشمند ومورخ بزرگمان مرحوم بابا صفری روزنه معانی برای مفهوم کلمه اردبیل را برای نسل فعلی وآینده بازنموده ولی در تفسیر ومعنایابی دوکلمه ترکیبی آرتا و ویل دچار خطا شده است. آن بزرگوار آرتا را به مفهوم مقدس دانسته در حالیکه این کلمه در زبان پهلوی باستان(اشکانی) به معنای راستی وراستین می باشد. اَرتَه یا آرتا، به معنای “راستی” و “نظم” در میان آریاییان جایگاه ویژه ای داشته است. زرتشت نیز بر این باور بود که جهان، میدان نبرد میان “اشه”* (= ارته، راستی) و “دروگه” (دروغ) است و این دو، سرچشمه ی همه ی نیکی ها و بدی های عالمند و با یکدیگر در ستیزند تا روزی که نمادهای ارته (بهمن: اندیشه ی نیک، خرداد: کمال، اسفند: اخلاص و بردباری، شهریور: پادشاهی و شهریاری مطلوب، اردیبهشت: راستی و نظم اخلاقی، امرداد: جاودانگی) برای همیشه بر دروغ و بزرگترین هوادارش (اهریمن) پیروز می شود.
از همین ریشه ی “ارته”، واژگانِ بسیاری در زبان پارسی باستان ساخته شد که بعدها در زبان فارسی میانه (ساسانی)، جای خود را به “ارده” داد؛ یعنی همخوان** /t/ به همخوان /d/ تبدیل شد. بنابراین، “ارته وان” (راستگو)، در زبان فارسی میانه به “اردوان”، “ارته خشثره” (دارای پادشاهی راستین) به “اردشیر” و “ارته وهیشت” (بهترین راستی)، به “اردیبهشت” تبدیل شد.
“ارته ویل” یا “آرتاویل” یکی از واژه هایی است که ایرانیان باستان با ریشه ی “ارته” ساختند.
بنابراین، “ارته ویل” یا “آرتاویل” یعنی “شهرِ راستی” یا “راستین شهر”.
از آنجا که گویش های طالشی و تاتی نیز باز مانده زبان پهلوی باستان بوده و در این گویشها به جلگه های ساحل دریا ی کاسپین گیل وبه ساکنان آن مناطق گیلک ودرمقابل به مناطق گوهستانی" کیج" می گویند بر این اساس مفهوم ومعنای کلمه ویلکیج "شهر کوهستانی" می باشد. بنا به اعتقادبرخی از صاحب نظران مکان فعلی شهر کوهستانی مذکور از قیزیل قیه تا نیارق بوده است.
چیخماز وطنین سوت قاتیقی قایماغی یاددان
تندیر چورگی، شور، پنیری، بال، یاغی یاددان
باغلاردا گیلاس، آلبالی سی، آرمودی همده
داغلارداسویی گوی چمنی یایلاغی یاددان
گیندو، کَهَرازدار، سُوآجَر، لِنزی، کوبین، نول
قیرچم، وَشَرَه، گوی خیل اوچان، چیرداغی یاددان
حوردا حوراچشمه ایله گوزه، دیب گوزه، همده
رَز ایستی سویی،داش بولاغی خان باغی یاددان
فرهادکیمی سن تیشه گوتور یاز قیه لر ده
جان وردی "محبت" داها چیخماز داغی یاددان
پیش از ظهور زردشت واژه دیو بر پروردگاران قدیم آریایی مشترک بین اجداد قدیم مردم ایران و هند اطلاق میشد اما پس از جدایی ایرانیان از هندوان پروردگاران مشترک قدیم یعنی دیوها که مورد پرستش هندوان بودند نزد ایرانیان گمراه کنندگان و شیاطین خوانده شدند. در آیین زردشت تعداد دیوها بسیار است (دیو مرگ ، دیو خشم ، دیو تاریکی و غیره ) ولی از آن جمله هفت دیو (از جمله اهریمن ) اهمیت بیشتر دارند و در مقابل هفت تن امشاسپندان هستند
به عقیده ٔ بعضی از ایرانیان نام خدا یا رب النوع است . (التدوین ). نزد برهمنهای هند اسم رب النوع عقل و رب النوع رحمت است . (التدوین ). نام یکی از ارباب انواعی بود که تمام قوم آریا آن را می پرستیدند و هم اکنون هندوها معتقد برب النوعی هستند که آن را در آسمان میدانند و خدای اکبر می خوانند و نام آن معبود خیالی دیواناست . (التدوین ). || در آیین زردشتی ، هر یک از پروردگاران باطل یا شیاطین که در حقیقت تجسم شر و گناه محسوب میشده اند. پیش از ظهور زردشت این لفظ بر پروردگاران قدیم آریایی مشترک بین اجداد قدیم مردم ایران و هند اطلاق میشد اما پس از جدایی ایرانیان از هندوان پروردگاران مشترک قدیم یعنی دیوها که مورد پرستش هندوان بودند نزد ایرانیان گمراه کنندگان و شیاطین خوانده شدند. در آیین زردشت تعداد دیوها بسیار است (دیو مرگ ، دیو خشم ، دیو تاریکی و غیره ) ولی از آن جمله هفت دیو (از جمله اهریمن ) اهمیت بیشتر دارند و در مقابل هفت تن امشاسپندان هستند
ایرانیان (قدیم ) مردان دلیر و شجاعان و کدخدا را دیو می خواندند و در مقام مدح و ستایش مازندرانیها را دیو میگفتند و اهالی سایر ممالک ایران از این کلمه قصد نکوهش داشتند. (از التدوین ). کنایه از مردم پهلوان و دلیر و شجاع . (برهان ). دلیر و دلاور. (ناظم الاطباء). اشخاصی را که در زمان خود قویتر از امثال و اقران بوده اند و مطیع حکام نمی شدند دیو می گفتند و این نام رامایه ٔ فخر و بزرگواری اثبات شجاعت خود می شمردند. (انجمن آرا) (از آنندراج )
برخی از صاحبنظران علم اتیمولوزی احتمال می دهند که جاینامهای (دیو داغی) و(دیوگوزه) بعلت سکونت افراد بزرگ ؛ شجاع ودلیر که به آنها دیو می گفته اند نامگذاری شده اند. برخی از اهالی مجل دیو گوزه را به اشتباه "دیب گوزه "به معنی چشمه ته یا آخرین وته ترین چشمه تلفظ میکنند در حالیکه دیو گوزه آخرین چشمه حور بطرف ارتفاعات و ییلاقهای حور نیست .بلکه چشمه های دیگری ازقبیل چشمه کُندَلَن بولاغ و..... دور تر از دیو گوزه واقع شده اند همچنین احتمال می رود که جاینام (دَوَه میدانی) به معنی "میدان شُتُر" نیز به دو دلیل با واژه ومفهوم "دیو" مرتبط باشد . اول: اینکه واژه "دَوَه" مانند واژه "دیو" نشان ونمادی از صفت بزرگ وبزرگی است. دوم :اینکه جایگیری ومحل استقرار "دوه میدانی" در محلی واقع شده که بعلت ارتفاع زیاد و وجود راههای صعب العبور عبور مرور شتر که یک جیوان صحرایی است از آن منطقه کوهستانی سخت وشاید غیر عملی باشد.
مناجات نامه
چون رخت ببندد زسَما فوج سیاهی
از نور به "سنگر "چو کند هجمه سپاهی
چون فرش کند در افق "چیر" پگاهی
از دور کنم بر وطنم نیم نگاهی
از این دل ریشم بکشم سوزه و آهی
که: الهی
تو پناهی
تو خالق و بر کون ومکان تو پادشاهی
از" حور" بخیزد همه شب ناله وآهی
این خلق وطن پیش تو دارد چه گناهی؟
نه نانی، نه آبی،نه سدی و نه راهی
الهی
تو گواهی
که زیر "حورا چشمه"
زبی آبی وخشکی همه خشکید
نماندست درختی، نه گیاهی
الهی
"حوری" تو بی غسل بماند
ماهی و دو ماهی وسه ماهی
الهی
گاه گاهی
گر کاوه آهنگری
ازقوم اهورا یی کُنَد همت پیشرفت
از طایفه ابلیس کَنَد
برسر راهش دوصد چاله وچاهی
الهی
تو گواهی
که بجز حب وطن نیست گناهی
من را تو ببخشا
مجبورم وناچارکنم چند مزاحی
الهی
گر وقت کنی گاه گاهی
بر"حور"بنما تو نیم نگاهی
مشکل شود حل اگر بخواهی
شروع دوباره
کاربران محترام و همراهان عزیز سایت مطلع هستند که در ماه اخیر به دلیل مشکلاتی که در زمان انتقال سرورهای سایت به مکان دیگری اتفاق افتاده بود امکان ارائه خدمات بصورت کامل را نداشتیم. همانطور که قبلاٌ نیز توضیح داده شد بخشی از سخت افزار سایت که آسیب دیده بود برای تعمیر به شرکتی در آمریکا ارسال شده بود که متاسفانه روند کار بسیار طولانی شده و حتی تاکنون پاسخ قطعی و کاملی در ارتباط با نتیجه کار دریافت نکردیم. تصمیم گرفتیم برای ادامه خدمات سایت از نسخه پشتیبان سالیانه استفاده کنیم. استفاده از نسخه پشتیبان قدیمی قاعدتاً مشکلاتی را به همراه دارد و دسترسی کاربران به نوشته های ماههای اخیر خود با مشکل مواجه شده و حتی کاربرانی که در ماههای گذشته وبلاگ خود را ثبت کردند دسترسی به وبلاگ خود نخواهند داشت هرچند امکان ثبت مجدد آنرا خواهند داشت. اگر در روزهای آتی در روند تعمیر و بازگردانی اطلاعات پیشرفت حاصل شد مطالب ماههای گذشته به وبلاگها اضافه خواهد شد. همچنین بخشی از مطالب اخیر وبلاگها به مرور و در چند روز آتی به بخش مدیریت وبلاگها اضافه خواهد شد. از آنچه پیش آمد عمیقاً متاسفیم. میدانیم که نوشته ها و وبلاگتان برایتان اهمیت داشته و نسبت به آنچه پیش آمده ناراحت و شاید عصبانی باشید اما بدانید بلاگفا زحمت ده ساله ما بوده است و هرگز نمی خواستیم در چنین وضعیتی قرار بگیریم. مشکلات پیش آمده فراتر از تصور و به نوعی غیرمحتمل می رسید اما متاسفانه اتفاق افتاده است. تصمیم گرفتیم که با بازگشت به عقب، شروعی دوباره داشته باشیم. unl ef
==================================
با سلام ازاینکه دوستان عزیز بخصوص استادان بزرگوار آقای ابراهیمی وآقای فروغی نسبت به جایگاه تاریخی وفرهنگی منطقه توجه دارند از طرف مردم و شورای اسلامی حور از همه عزیزان تشکر وقدردانی میکنیم در مورد حمام تاریخی حور نتیجه آخرین پیگیری این است که مالک باید مشخص شود چون هنوز اختلافاتی بین میراث فرهنگی واوقاف بر سر تاریخ احداث بنا و هویت مالکین وجود دارد به نظر اگر یک ارگان متولی این کار باشد سریعتر به نتیجه خواهیم رسید ما هم تمام سعی وتلاش خود را با کمک فرهنگ دوستان منطقه انجام میدهیم.
ابراهیم قبادی - رئیس شورای اسلامی حور
==================================
موضوعات مرتبط: شورا- دهیاری -مردم
ولی چیز عجیبی که به نظر میرسد، این است که من هرگاه به حور می أمدم، مدتی خیره در معماری عجیب گرمابه حور می ماندم. تا چند سال پیش ، وضعیت بهتری داشت. ولی حالا به کلی به مخروبه ای تبدیل شده است. به نظر بنده اعضای شورا در درجه اول، حصاری به گرد آن بکشند تا از تخریب بیشر جلوگیری شود، همچنین حتی الامکان داخل آن خاکبرداری شود. سالها پیش، داخلش خالی بود، حتی مسیر جویبار کوچکی که آب، وارد خزینه میشده؛ مشخص بود، ولی حالا چیزی نمانده از أن...




گئدیرم، اوتورمارام
طعنَه سؤز گؤتورمَرَم
دُنیانی گؤزَل توت سا
سَنْدَن اَلْ گؤتورمَرَم




عزیزیم هر گَلَنَه
سؤز دِمَه هر گَلَنَه
باغین، جَنّت باغیدور
یؤل وِرْمَه هر گَلَنَه
![]()



موضوعات مرتبط: ادبیات و آداب وسنن دهستان
چندی پیش کتیبه حمام قدیمی حور برای من ارسال شد از نمین، ونظر خواهی هایی کردند از
بنده که آیا این حمام ویران شده قابل تعمیر و باز سازی شدن هست یا خیر؟ که من استقبال
کردم ... این کار، هرچه زودتر انجام پذیرذ، بهتر است ، چون تا همین هفت - هشت سال پیش،
وضعیت بهتری داشت. هر روزی که میگذرد، وضع أن بدتر از پیش میشود.یاری همه حوریان را
در این کار بزرگ خواستارم، بخصوص اعضای شورای دهستان حور ، مسؤلیت بیشتری در
راه دارند.اگر به یاری خدا، این اثر مهم باز سازی شود، در بهبود وضعیت حور، تأثیر بسزایی
خواهد گذاشت... لازم به ذکر است در وبلاگ حور نوشته شده که این حمام در اوایل دوره
قاجار ساخته شده( با عرض معذرت)، این نکته درست نیست. در اواخر دوره قاجار ودر اوایل
حکومت رضا خان ( رضاشاه) ساخته شده است. ...
جعفر ابراهیمی " شاهد" ( حور)
==================================
با تشکر از استاد بزرگوارم جناب ابراهیمی
گفتنی ام که حمام حور در سال 1346قمری مقارن با 1305 شمسی اواخر سلسله قاجاریه واوایل سلسله پهلوی باز سازی شده است .در بازسازی آن استا عباس جد خانواده های کاتبی نیز به عنوان بنا نقش داشته است. وایشان به هنگام باز سازی حمام از اردبیل به حور کوچیده است . جایگیری حور در مکان فعلی بعد از انقلاب کلب حسینخان برعلیه نادر شاه وتخریب شهر گلپیر (پیره ناخیرچی امروزی) صورت گرفته ورونق یابی آن به هنگام انعقاد قرارذاذ ننگین ترکمنچایی و مهاجرت 3000نفر از سرزمین های جداشده از ایران به منطقه ویلکیج بوده است
حالا ساخت حمام در محل فعلی در دوره نادری بوده یا اوایل دوره قاجار، الله الاعلم
فروغی
==================================
با سلام ازاینکه دوستان عزیز بخصوص استادان بزرگوار آقای ابراهیمی وآقای فروغی نسبت به جایگاه تاریخی وفرهنگی منطقه توجه دارند از طرف مردم و شورای اسلامی حور از همه عزیزان تشکر وقدردانی میکنیم در مورد حمام تاریخی حور نتیجه آخرین پیگیری این است که مالک باید مشخص شود چون هنوز اختلافاتی بین میراث فرهنگی واوقاف بر سر تاریخ احداث بنا و هویت مالکین وجود دارد به نظر اگر یک ارگان متولی این کار باشد سریعتر به نتیجه خواهیم رسید ما هم تمام سعی وتلاش خود را با کمک فرهنگ دوستان منطقه انجام میدهیم.
ابراهیم قبادی - عضو شورای اسلامی حور
==================================
چطور شد مسجد ابوالفضل علیه السلام دهستان حور احداث گردید؟
گورستان شهیدگاه:
بجان دره سی
هور(حور) درگذر زمان
سِل آغلادی من آغلادیم
قره سو ۱
قره سو ۲
مشاهیر ادبی حور
"سنگر"
ویلکیج:
یاز قیه لرده
ریشه جاینامهای (دیو داغی)؛ (دیو گوزه) و ( دوه میدانی) در حور
مناجات نامه
فعلا
گل چو از باد خزان، پژمرد و ريخت
کم کاری در وبلاگ حور تقصیر ما نبودبلکه تقصیر بلاگفا بود . این هم اطلاعیه بلاگفا
مشکلات باز سازی حمام قدیمی حور نظر شورا
توضیح
بایاتیلار(۱۰)
در باره حمام حور
سایت اسلاید اسکین طراح قالب وبلاگ حرفه ای با امکانات عالی














